در اجرای نمایش"آهو یاهو" به عنصر همبستگی و تأثیرگذاری متقابل هنر مینیاتور ایرانی و ادبیات بسیار توجه شده است. آنچه بر پردهیِ سایه میبینیم نقوشی ملهم از مینیاتور ایرانی هستند که همراه با اشعاری که کاراکترها به عنوان دیالوگ بر زبان میآورند ترکیبی همزمان از ادبیات و نقاشی را ارائه می دهد
در اجرای نمایش"آهو یاهو" به عنصر همبستگی و تأثیرگذاری متقابل هنر مینیاتور ایرانی و ادبیات بسیار توجه شده است. آنچه بر پردهیِ سایه میبینیم نقوشی ملهم از مینیاتور ایرانی هستند که همراه با اشعاری که کاراکترها به عنوان دیالوگ بر زبان میآورند ترکیبی همزمان از ادبیات و نقاشی را ارائه می دهد
افسانه نوری:
مینیاتور ایرانی هنری است که با عرفان، فلسفه، معماری و ادبیات ایرانی درهم آمیخته است. تأثیر متقابل ادبیات و مینیاتور بر یکدیگر در طول سالهای متوالی در نگارگریهای به جا مانده از دوران مختلف مشهود است.
در اجرای نمایش"آهو یاهو" به عنصر همبستگی و تأثیرگذاری متقابل هنر مینیاتور ایرانی و ادبیات بسیار توجه شده است. آنچه بر پردهیِ سایه میبینیم، نقوشی ملهم از مینیاتور ایرانی هستند که همراه با اشعاری که کاراکترها به عنوان دیالوگ بر زبان میآورند، ترکیبی همزمان از ادبیات و نقاشی را ارائه می دهد. در کنار این دو از عنصر موسیقی نیز به وفور استفاده شده است، تا جایی که در برخی موارد نمایش شبیه به کنسرتی می شود که پردهای نقاشی شده برای زیبایی به آن اضافه شده است.
در این نمایش از الهامات مینیاتوریستهای ایرانی برای به تصویر کشیدن صحنهی شکار استفاده شده است. نمایش شبیه مینیاتوری متحرک و کاملاً منطبق با ذهنیت های مخاطب ایرانی از هنر مینیاتور است.
در نتیجهیِ چنین الهامی فضا از خشونت خالی است. آن چه که در کلیت نمایش دیده میشود، فضایی آکنده از عطوفت و انسانیت است که با حضور امام رضا(ع) و شفاعتش از آهو یا نجات دادن جوجهی هدهد از شر حملات مار به وجود آمده است. در هیچ جا خشونت دیده نمیشود، مگر در صحنهای که آهوی مادر فرار میکند و دو شکارچی به دنبال او هستند. در تک تک عناصر، خطوط و رنگهای استفاده شده بر پردهی سایه، نوعی مینیاتور متحرک را می بینیم که گویی از دل تاریخ جان گرفته است. فضایی که با خطوط درهم پیچیده و رنگهای غنی به وجود آمده است.
دو درخت استفاده شده در دو سوی پردهیِ سایه، اشکال در نظر گرفته شده برای پرندگان، مار، لانهی پرنده، شکارچیان، آهو و امام رضا (ع) همگی از ظرافتها و ریزهکاریهایِ مینیاتوری حکایت میکنند. در صحنهی شکارچیان سه شکارچی کاملاً همشکل وجود دارند که نه تنها در شکل و قد و قامت بلکه در رنگ لباسها و حالت اندام نیز برابر هستند. گویی تکراری از یک نقش کلیشه را میبینیم که این نیز میتواند از ویژگیهای وام گرفته شده از مینیاتور ایرانی باشد.
در برخی صحنهها نیز ازنوعی قرینهسازی میناتوریستی استفاده میشود. در صحنهای که آهو از چنگ شکارچیان فرار می کند به یکباره میبینیم که در میان شکارچیانی کاملاً هم شکل که حتی اسبهایشان شکل یکسانی دارند در محاصره است.
داستانهای استفاده شده در این نمایش از داستانهایی هستند که در ادبیات فارسی و فولکلور ایرانی به وفور شنیده شدهاند. داستان ضمانت امام رضا(ع) برای آهو و داستان هدهدی که هر ساله جوجههایش توسط ماری خورده میشود و به امر امام مار دیگر به آنها حمله نمیکند. با وجود این که این دو داستان بسیار شنیده شدهاند، اما اگر مخاطب این نمایش داستان را نداند، متوجه نمیشود که چه اتفاقی در حال رخ دادن است. با وجود اجرای پر از رنگ، نور و صدا، به دلیل عدم وجود داستانی دراماتیک پیگیری نمایش، تنها در زمانی کوتاه ممکن است و کم کم مخاطب را کسل کرده و به دلیل نبود تعلیق و عناصر دراماتیک دیگر پیگیری نمایش دشوار است.
با فلاش بکی که در آن از صحرای کربلا یاد می شود و تصاویری مبنی بر شهادت حضرت علی اصغر(ع)، تلاش شده است که اجرا شکل درام بگیرد و از حالت ادبیات صرف خارج شود. با این تلاش مخاطبِ نمایش در کلاژی از سایهها و تصاویر، شاهد تکهای از تعزیهای را که روایت میشود. استفاده از رنگهای آبی و قرمز، ترکیببندیهای متغیر و فضایی که یادآور روز کربلا است، به توبهی دو شکارچی پیوند میخورد که کنار امام ایستادهاند. گرچه قرار است این صحنه برای نشان دادن تأثیر گفتههای امام (ع) و توبه کردن شکارچیان به خاطر این تأثیرگذاری باشد، اما نبود دیالوگ و ضعف ساختار دراماتیک باعث میشود تا ارتباط مخاطب با آدمهایی که دربارهی آن چه در اطرافشان میگذرد، فقط دکلمه میگویند و شعر میخوانند، مدام در حالتی گسسته و پیوسته باشد. با در نظر گرفتن این که مخاطب اصلی این نمایش کودکان هستند، نمیتوان اطمینان داشت که با درامِ در حال اتفاق ارتباط چندانی برقرار کنند.
صداهایی که در مجموع نمایش شنیده میشوند، عبارتند از موسیقی که در دستگاههای ایرانی و به صورت کُر یا ترکیبی از صداها شنیده می شود و دوم دکلمههای کاراکترها که به عنوان دیالوگ به کار برده میشود. جدای از موسیقی زیبای نمایش که کاربرد آن در بسیاری جاها بر نگارنده معلوم نشد مگر برای پر کردن فضایِ خالی از درام، دیالوگها بر پایهی اشعار و با بیانی بسیار ناهنجار و در حالتی مابین ناله و فریاد بیان میشوند. دیالوگها در پیشبرد داستان نقشی ندارند و تنها میتوانند ادبیاتی را به صورت شفاهی روایت کنند، نه این که آن را به درام تبدیل کنند. نمایش برای قشر کودک و نوجوان در تالار هنر روی صحنه رفته است، برقراری ارتباط کودک با موسیقی و تصاویری این چنین ایرانی که به آگاهی و دانش دربارهی آنان محتاج است، تا چه حد مقدور است؟
در طول نمایش، پدران و مادرانی را در اطراف خود می بینیم که در حال توضیح دادن آن چه بر صحنه میگذرد، به کودکان خود هستند. درست است که آشنایی با هنرهای ایرانی و فضایی برآمده از طرز تفکر ایرانی برای کودکان امروز ما لازم و ضروری است، اما آیا باید درام را فدای به وجود آمدن این آشنایی کنیم؟!
منابع:
پایگاه مجازی نگارگری ایران